شهادت امام موسي کاظم (ع)
پيشواي هفتم شيعيان، روز هفتم ماه صفر، سال ??? هجري در محلي به نام «ابواء» (?) متولد شد
294471.mp3
شهادت امام موسي کاظم (ع)
به گزارش روابط عمومي مرکز بهداشت غرب تهران به نقل از خبر گزاري صدا و سيما ، پيشواي هفتم شيعيان، روز هفتم ماه صفر، سال ??? هجري در محلي به نام «ابواء» (?) متولد شدند. (?) پدر گرامي اش امام جعفر صادق (عليه السلام) و مادرش (حميده اندلسي» (?) است. نام مبارکش «موسي»، کنيه اش «ابوالحسن» (?) و مشهورترين القاب آن حضرت، «عبد صالح»، «باب الحوائج» و «کاظم» است.
ميلاد
پيشواي هفتم شيعيان، روز هفتم ماه صفر، سال ??? هجري در محلي به نام «ابواء» (?) متولد شد. (?) پدر گرامي اش امام جعفر صادق (عليه السلام) و مادرش (حميده اندلسي» (?) است.
نام مبارکش «موسي»، کنيه اش «ابوالحسن» (?) و مشهورترين القاب آن حضرت، «عبد صالح»، «باب الحوائج» و «کاظم» است.
نص بر امامت
امامت و پيشوايي امت، يک منصب الهي است که دارنده ي آن، رياست و سرپرستي ديني و دنيوي مسلمانان را بر عهده دارد. امامت، با لياقت و شايستگي و تعيين و تصريح پيامبر (صلي الله عليه و آله) و هر يک از ائمه عليهم السلام به افراد بعدي منتقل مي شود.
اين امر نسبت به تمامي پيشوايان معصوم عليهم السلام صورت گرفته است. که در مورد امام هفتم عليه السلام به چند نمونه اشاره مي کنيم :
?-داود بن کثير مي گويد:
به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم، فدايت شوم، اگر حادثه اي رخ دهد امر امامت به چه کسي واگذار خواهد شد؟ فرمود : به پسرم «موسي» . (?)
?-عبدالرحمن بن حجاج مي گويد:
خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم. او را در مصلايش يافتم. امام (عليه السلام) در حالي که رو به قبله نشسته بود و پسرش «موسي (عليه السلام) » در طرف راستش قرار داشت، دعا مي کرد و فرزندش آمين مي گفت. به او عرض کردم : فدايت شوم! مي داني که من از همه بريده، به شما پيوسته و خدمتگزار شما هستم ... ولي امر، پس از شما چه کسي خواهد بود؟ امام (عليه السلام) فرمود : عبدالرحمن! پسرم موسي اين زره را پوشيد و بر اندامش مناسب آمد ...(?)
?-سليمان بن خالد نقل مي کند :
روزي من به همراه جمعي ديگر در محضر امام صادق (عليه السلام) بوديم که فرزندش «ابوالحسن (عليه السلام) » را خواست، آنگاه خطاب به ما فرمود : «پس از من از اين (پسرم) فرمان بريد. سوگند به خدا، او پس از من سرپرست شماست. » (?)
رفتار و فضايل اخلاقي
پيشوايان معصوم عليهم السلام مظهر کامل فضائل و مکارم اخلاقي بودند. همه ي آنان در يک مکتب تربيتي پرورش يافته و از يک منبع الهام گرفته اند. بنابراين فضائلي که براي هر يک ازآنان گفته مي شود در مورد بقيه ي پيشوايان نيز صادق است. ولي تفاوت ويژگيهاي هر دوره از زندگي و شرايط اجتماعي و آمادگي هاي فکري جامعه، موجب متجلي شدن برخي از فضائل و مناقب خاص گرديده که در دوران هاي ديگر، زمينه و اقتضاي ظهور و تجلي نداشته است.
به عنوان نمونه، مي توان به شجاعت حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان گراميش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام اشاره کرد. آنان عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را درک کردند و با مشرکين، ناکثين، مارقين، قاسطين و منافقين درگير بودند. به همين جهت، روحيه ي سلحشوري و جهاد در آنان، بيشتر ازفضايل ديگر به ثبت رسيده است تا ديگر امامان معصوم عليهم السلام.
بنابراين امام کاظم (عليه السلام) نيز واجد تمامي صفات و فضائلي بوده است که در مورد پيشوايان پيشين بيان کرديم.
مکارم اخلاق و ويژگيهاي روحي پيشواي هفتم (عليه السلام) چنان چشمگير بود که نه تنها دوستان، بلکه سرسخت ترين دشمنان آن حضرت نيز بدان معترف بودند و خود را در برابر آنهمه عظمت، کوچک و حقير مي دانستند.
اينک فرازهايي از رفتار و خصلت هاي برجسته ي آن حضرت :
عبادت
محدثان، بر اين سخن اتفاق دارند که امام موسي کاظم (عليه السلام) در عبادت، يگانه ي عصر خود بود. کمتر شبي در عمرش گذشت که سر بر بالين آسايش بگذارد و در رختخواب بخوابد. بر اثر کثرت عبادت به «عبد صالح» ملقب شد. مردم مدينه او را «زين المتهجدين»، «زينت بخش شب زنده داران» مي گفتند. ابن شهر آشوب از يوناني نقل کند که :
موسي بن جعفر (عليه السلام) متجاوز ازده سال، هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر در سجده بود. قرآن را با آهنگي زيبا تلاوت مي کرد و در هنگام تلاوت آن، محزون مي شد و شنوندگان نيز از آهنگ تلاوت او به گريه مي افتادند. از خوف خدا اشک مي ريخت چندانکه محاسن شريفش از اشک ديدگان تر مي شد. (?)
هنگامي که به دستورهارون به زندان افتاد، همواره چنين دعا مي کرد:
بار خدايا! مدتها بود از تو جاي خلوتي مي خواستم که با فراغت تو را عبادت کنم، اينک که خواسته ام را برآوردي تو را سپاسگزارم. (?)
هنگامي دعا و مناجات مکرر مي گفت :
اللهم اني اسألک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب.
پروردگار! از تو آسايش هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را مسألت دارم. (??)
جود و سخاوت
موسي بن جعفر (عليه السلام) سخي ترين شخصيت اسلام در عصر خود بود. آنقدر به ديگران انفاق مي کرد که موجب حيرت مردم مي شد. ابن صباغ مالکي مي نويسد:
موسي کاظم (عليه السلام) عابدترين، داناترين، بخشنده ترين و بزرگ منش ترين شخصيت زمان خويش بود؛ او ازبينوايان مدينه تفقد مي کرد و پول و ديگر نيازمندي هاي ضروري را به خانه هايشان مي برد، بدون آنکه آنان متوجه شوند که ازکجا رسيده است؛ مگر پس از رحلت آن حضرت. (??)
امام هفتم (عليه السلام) روزي با برخي از فرزندان و اطرافيان خود عازم مزرعه اش در خارج مدينه شد. پيش از رسيدن به مقصد، در بين راه براي استراحت توقف کرد. در اين فرصت، غلامي زنگي مقداري حلوا براي امام (عليه السلام) آورد. حضرت هديه ي او را پذيرفت. غلام چون ديد هوا سرد است و امام (عليه السلام) و همراهان براي گرم کردن خود نياز به هيزم دارند، دوباره با بسته اي هيزم که روي سر گذارده بود بازگشت و عرض کرد : سرور من! اين هيزم ها را نيز براي شما هديه آورده ام. امام (عليه السلام) اين هديه ي او را نيز پذيرفت. سپس اسم آن غلام و مولايش و نشاني آنها را پرسيد. پس از مراجعت از مزرعه در اولين فرصت، با ارباب غلام ملاقات کرد و پس از گفتگو غلام را با مزرعه اي که در آنجا کار مي کرد از مولايش خريد. سپس غلام را آزاد کرد و مزرعه را نيز به او بخشيد. (??)
کدام روش بهتر است؟
بخشش و انفاق امام (عليه السلام) به دوستان و شيعيان، محدود نمي شد بلکه دشمنان و مخالفان آن حضرت نيز از مواهب و الطاف وي بهره مند مي شدند. مردي از نوادگان
خليفه ي دوم همواره امام موسي بن جعفر (عليه السلام) را اذيت مي کرد و هر گاه با آن حضرت رو به رو مي شد، لب به ناسزا گويي او و حضرت علي (عليه السلام) مي گشود. ياران امام (عليه السلام) عرض کردند؛ اجازه فرماييد اوررا به قتل برسانيم. حضرت، آنان را از اين اقدام نهي کرد. سپس آدرس او را – که در بيرون مدينه به کشاورزي مشغول بود – جويا شد و خود بدانجا رفت و با مرکبش وارد مزرعه ي وي شد. مرد، فرياد زد: زراعت ما را پايمال نکن. امام (عليه السلام) به سر و صداي او توجه نکرد و همچنان پيش آمد تا به وي نزديک شد. از مرکب فرود آمد و در کنار او نشست و با تبسم فرمود : براي اين مزرعه چقدر خرج کرده اي؟ گفت : صد دينار. فرمود چه مقدار اميد سود داري؟ پاسخ داد : غيب نمي دانم. فرمود : گفتم چقدر اميد داري؟ عرض کرد : دويست دينار. امام (عليه السلام) کيسه اي را که محتوي سيصد دينار بود به وي داد و فرمود : اين را بگير، زراعت هم از آن خودت. مرد، برخاست و سر امام (عليه السلام) را بوسيد و از او خواست از
لغزش هاي وي درگذرد. موسي بن جعفر (عليه السلام) تبسمي کرد و به مدينه بازگشت.
(يک يا چند روز بعد که) امام (عليه السلام) به مسجد رفت ديد آن مرد در مسجد نشسته است. چون چشمش به امام (عليه السلام) افتاد گفت :
الله اعلم حيث يجعل رسالته.
خدا بهتر مي داندکه رسالتش را در چه جا و چه خانداني قرار دهد.
يارانش با شگفتي پرسيدند داستان تو چگونه است؟ تو که پيش از اين به او بد مي گفتي. او با دوستانش به ستيزه برخاست و امام (عليه السلام) را دعا کرد.
امام (عليه السلام) به اطرافيانش – که پيش از اين قصد کشتن او را داشتند – فرمود:
کدام روش بهتر است، قصد و نيت شما يا رفتار من که با مبلغي پول او را اصلاح کردم؟ (??)
گره گشايي از کار ديگران
پيشواي هفتم (عليه السلام) نسبت به همه ي مردم، با مهرباني و عاطفه رفتارمي کرد و در رفع حوايج و مشکلات آنان سعي و کوشش فراوان داشت. هيچ کس به سوي خانه ي آن حضرت روي نمي آورد مگر آنکه خوشحال و راضي برمي گشت. «علي بن طاهر صوري» از يکي از اهالي ري نقل مي کند که مي گفت :
يکي از نويسندگان «يحيي بن خالد» به حکومت ري منصوب شد. من مقداري از ماليات بدهکار بودم و مي ترسيدم که اگر آن را از من مطالبه کند تهيدست شوم. عده اي گفتند : او طرفدار مذهب اهل بيت است ولي من همچنان از رفتن پيش او بيمناک بودم. سرانجام تصميم گرفتن به مکه روم و مولايم موسي بن جعفر (عليه السلام) را در جريان بگذارم. پس از اينکه خدمت امام (عليه السلام) رسيدم، آن حضرت نامه اي بدين مضمون به والي ري نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان. بدان! براي خداوند در زير عرشش سايه اي است که از آن بهره اي نمي گيرد مگر کسي که به برادرش نيکي کند، يا او را از غم و اندوهي رهايي بخشد و يا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست. و السلام. (??)
پس از بازگشت به نزد والي رفتم و گفتم : فرستاده امام «صابر» هستم. (??)
والي، با پاي برهنه تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسيد و از حال امام (عليه السلام) پرسيد و پس از مشاهده دستخط امام (عليه السلام) نيمي از اموال خود را به من داد. آنگاه دفتر ماليات را خواست و روي اسم من قلم کشيد و نسبت به بدهي هايم قبض رسيد داد... د. (??)
کار وکوشش
پيشوايان معصوم عليهم السلام، هر کدام در زمان خود به کارهاي متداول آن عصر اشتغال داشتند. از ميان کارها کشاورزي و زراعت، بيشتر مورد علاقه و توجه آنان بوده است. «حسن بن علي بن ابي حمزه» از پدرش نقل مي کند :
موسي بن جعفر (عليه السلام) را در مزرعه اش – در حالي که از شدت گرما و تلاش، عرق پاهاي مبارکش را فرا گرفته بود ملاقات کردم. گفتم : فدايت شوم مردان (کارگرانتان) کجا هستند؟ فرمود : بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در روي زمين کار کرده اند. عرض کردم : آنان کيانند؟ فرمود : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان و تمامي پدران بزرگوارم عليهم السلام.
سپس فرمود : کشاورزي از کارهاي پيامبران و فرستادگان الهي و جانشينان آنان و نيکوکاران است. (??)
علم امام (عليه السلام)
مسائل و موضوعات علمي و فکري که از موسي بن جعفر (عليه السلام) در کتب حديث، فقه، کلام و تفسير به يادگار مانده است، از بهترين و غني ترين ميراث هاي علمي است که اصول زندگي و روشهاي تربيتي و معارف اسلامي را با استوارترين منطق، در اختيار حق جويان قرار مي دهد.
هزاران دانشجو که در دانشگاه بزرگ امام صادق (عليه السلام) تربيت شده و دانش آموخته بودند پس از رحلت آن حضرت، براي گذراندن مدارج عالي تر به فرزندش موسي بن جعفر (عليه السلام) – که عهده دار اداره ي آن دانشگاه بود – روي آوردند و از حضرتش کسب فيض کردند.
موسي به جعفر (عليه السلام) نه تنها در دوران امامت، بلکه در زمان حيات پدر بزرگوارش امام صادق (عليه السلام) نيز پاسخ گوي بسياري از معضلات و مشکلات علمي بود.
ابوحنيفه پيشواي حنفيهاي اهل سنت، براي مذاکره درباره ي پاره اي از مسائل اعتقادي عازم خانه ي امام صادق (عليه السلام) شد. امام (عليه السلام) به استراحت پرداخته بودند. ابوحنيفه منتظر نشست. در اين اثنا کودک پنج، شش ساله اي که صورتي زيبا و پر هيبت داشت بيرون آمد. اسمش را پرسيد گفتند : موسي بن جعفر است. ابوحنيفه مسأله علمي و اعتقادي خود را ازاو پرسيد. موسي بن جعفر (عليه السلام) با استدلالي محکم و بياني منطقي به سؤالش پاسخ گفت. ابوحنيفه که از پاسخ مستدل و منطقي امام کاظم (عليه السلام) مبهوت و دهشت زده شده بود، از خانه ي امام صادق (عليه السلام) خارج شد در حالتي که مي گفت : آنچه شنيدم مرا بي نياز کرد. (??)
امام صادق (عليه السلام) خطاب به يکي از اصحابش مقام علمي فرزندش موسي بن جعفر
(عليه السلام) را چنين توصيف مي کند:
اي عيسي! فرزندم موسي از نظر علمي به حدي است که اگر از تمام محتويات قرآن از او بپرسي با آگاهي پاسخت خواهد داد. (??)
امام کاظم (عليه السلام) از نظر ديگران
شخصيت ممتاز و بي نظير موسي بن جعفر (عليه السلام) که همانند خورشيد فروزاني ديدگان ناظران را خيره مي کرد، مورد مدح و ستايش صاحبنظران قرار گرفته است که در ذيل به
پاره اي از آنها اشاره مي کنيم :
?-هارون الرشيد، سرسخت ترين دشمن موسي بن جعفر (عليه السلام)، در پاسخ فرزندش مأمون – که پرسيده بود چرا اينهمه موسي بن جعفر را احترام و تعظيم مي کني – مي گويد:
او پيشواي (حقيقي) مردم و حجت خدا بر خلق و جانشين او در ميان بندگانش است. من به ظاهر رهبر جامعه هستم آنهم با تکيه بر زور و قدرت. به خدا سوگند، او براي احراز مقام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از من و از همه ي مردم سزاوارتر است. (??)
?-محمد بن ساعي شافعي مي گويد :
امام کاظم داراي مقامي بزرگ و منزلتي والا بود. در عبادت خدا کوشا و به کرامات مشهور بود. شب را به سجود و قيام و روز را به تصدق و روزه به پايان مي رسانيد. به خاطر افزوني حلم و گذشتش «کاظم» ناميده شد. با کساني که به آن حضرت بد مي گفتند با احسان، و با خلاف کاران با گذشت رو به رو مي شد. در اثر فزوني عبادت، «عبدصالح» خوانده مي شد. در عراق به «باب الحوايج» معروف بود؛ چون هر کس به وي متوسل مي شد به حاجت خود مي رسيد. (??)
?- ابن صباغ مالکي مي نويسد:
اما مناقب و کرامات آشکار و فضائل و صفات درخشان آن حضرت، گواهي مي دهند که وي بلنداي قله ي شرف را برگزيده و به اوج کمالات رسيده است. (??)
: